تحصیلات ابتدائی را در مدرسه حکیم اسداله شروع کرد و چون دارای استعداد و هوش سرشاری بود مورد تحسین آموزگاران خود بود.
ایشان با شنیدن پیام امام مبنی بر تخلیه سربازخانه ها شبانه از دیوار شهربانی آمل فرار کرد و به شهرضا آمد، پس از چند روز اقامت بر اثر وسوسه، بعضی از خناسان جریان را به اطلاع مقامات رساندند و دستگیر و توسط ماموران ساواک شکنجه و زندانی شد.
پس از مدتی موفق به فرار اززندان شهربانی آمل شد و مجددا خود را به شهرضا رساند.
وی در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت کرد و روز تاسوعای 57 برای به زیر آوردن مجسمه طاغوت در شهرضا فعالیت داشت.
هنگام اعزام به جبهه وقت خدا حافظی با خانواده فرزند 15 ماهه اش، علی را در بغل نمیگیرد و نمیبوسد وقتی از او علت کارش را میپرسند جواب میدهد با اینکه به علی خیلی علاقه دارم ولی میترسم علاقه پدر فرزندی مرا از هدفم باز دارد.
ایشان سرانجام در تاریخ 1 اسفند1360 در تنگه چزابه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
پیکر پاکش سه ماه در زیر گلوله باران دشمن ماند و بعد از سه ماه پیکرش به شهرضا منتقل و در گلستان شهدا به خاک سپرده شد.
وصیت نامه شهید گرانقدر:
ازآنجا که هر روز جنازه برادر شهیدی را بر دوش گرفته و به خاک میسپردیم بار مسئولیت را بر دوش خود سنگین و سنگین تر احساس میکردم و پس از مدتها مبارزه با نفس خود و التماس به درگاه احدیت و شفیع قرار دادن امام زمان (عج) مابین خود و خالق خود خلاصه در شب جمعه ای حال دعائی به من دست داد و دعای من مستجاب و گره کار من باز شد و راهی را پیدا نکردم بجز ادامه خط سرخ شهداء و یاری حسین زمان ابرمرد جهان، خمینی کبیر، لذا بر خود دانستم که چند کلمه ای به عنوان وصیت برای عزیزان بنویسم و از برنامه زندگیم آنها را آگاه سازم.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان شهرضا